HomeCanadaداستان عشق سفر: زن و شوهر بر موانع زبانی غلبه می کنند

داستان عشق سفر: زن و شوهر بر موانع زبانی غلبه می کنند


او تصمیم گرفت کریسمس را در جایی بگذراند که شامل بلایای طوفان برفی نباشد. او در حال گذراندن تعطیلات با خانواده بود و برای اولین بار به خارج از کشور مادری خود ونزوئلا سفر کرد.

هر دو انتظار نداشتند در شبی که در یک بار در پورتو پلاتا، جمهوری دومینیکن از یکدیگر عبور کردند، شخص خاصی را ملاقات کنند.

داگ اشنایدر که در آن زمان 36 ساله بود، با توصیف خود به عنوان فردی مستقل که در بسیاری از مکان‌ها زندگی کرده و به آن سفر کرده است، تصمیم گرفت در سال 2000 به تنهایی به این کشور دریای کارائیب سفر کند. او سوگند خورد که طوفان برفی بد دیگری را تحمل نخواهد کرد. کریسمس قبلی با خانواده اش در جزیره ونکوور. ایزابل باروتا، یک دانشجوی 26 ساله از ونزوئلا در آن زمان، به مدت دو هفته در یک استراحتگاه در تعطیلات بود. او گفت که پدربزرگ و مادربزرگش از او دعوت کردند تا با عمویش و خانواده اش در این سفر به آنها ملحق شود.

باروتا در یک مصاحبه ویدیویی با CTVNews.ca گفت: “من به مادرم می گفتم که چگونه بدون تو برای کریسمس بروم.” “و او مثل این است که برو، وقتی در ژانویه برگردی من اینجا خواهم بود.”

اشنایدر و باروتا در هتل‌های مختلفی اقامت داشتند، اما یک شب در Crazy Moon، یک بار در یک مرکز خرید در وسط مجتمعی با 9 استراحتگاه، به سر بردند.

پس از کمی تردید، باروتا تصمیم گرفت به چند دختر کانادایی بپیوندد که در آن شب او را به آنجا دعوت کردند.

“من به این فکر می کردم که “اما من واقعاً این افراد را نمی شناسم” و خانواده من می گفتند: “فقط برو. ما در تعطیلات هستیم. ما خیلی نزدیک هستیم. اگر مشکلی پیش آمد یا چیز خنده داری دیدید، فقط برگرد.” “”

در ابتدا، زنان – از جمله باروتا – جذب همراه اشنایدر، یکی دیگر از مسافران انفرادی کانادایی که او با او در بار بود، جذب شدند.

اشنایدر در یک مصاحبه ویدیویی با CTVNews.ca گفت: “نکته جالب این است که او واقعاً پسر خوبی بود. همه زنان به نوعی از او غمگین بودند و همه علاقه داشتند قبل از من با او صحبت کنند.” نمی دانم، هر چه او می گفت، در عرض 30 ثانیه، هر زنی که با او صحبت می کرد می رفت و سپس با من صحبت می کردند.

سفر ایزابل باروتا و داگ اشنایدر را گرد هم آورد. (ایزابل باروتا)

ایزابل باروتا و داگ اشنایدر علیرغم موانع زبانی موفق شدند. (ایزابل باروتا)

اولین باری که ملاقات کردند

باروتا اعتراف کرد که مردان بلوند دقیقاً تیپ او نیستند، اما چشمان آبی اشنایدر برجسته بود.

او گفت: “در واقع، آبی در چشمان او بسیار زیبا است، اما بلوندی که من شبیه آن بودم، دوست ندارم، اما او جذاب بود.”

باروتا لحظه ای را که برای اولین بار اشنایدر را ملاقات کرد را به یاد آورد. او به او صندلی پیشنهاد داد تا روی آن بنشیند و او در نهایت اعتراف کرد که زیاد انگلیسی صحبت نمی کند. او اسپانیایی هم نمی فهمید.

دختران کانادایی خیلی زود او را به او معرفی کردند. باروتا گفت که این زمانی بود که “جادو” شروع شد.

اشنایدر گفت: «دختران کانادایی در تعطیلات واقعاً علاقه‌ای به ملاقات با یک پسر کانادایی ندارند، بنابراین خیلی سریع مرا از دست دادند.»

اشنایدر و باروتا به یاد آوردند که موسیقی رقص لاتین بلند بود و مکان شلوغ بود، بنابراین آنها به بیرون از بار رفتند.

او گفت: «موانع فرهنگی به اندازه موانع ارتباطی در ابتدا نبود.

اشنایدر و باروتا اعتراف کردند که درک آنچه آنها می‌خواستند بگویند دشوار بود، اما آنها به زودی آن را شکست دادند و ساعت‌ها تا سه صبح صحبت کردند.

آنها قرار گذاشتند که روز بعد دوباره در ساحل ملاقات کنند.

باروتا بیش از یک ساعت تاخیر داشت. “اما بیایید با آن روبرو شویم. من همین الان با این مرد در یک بار آشنا شدم. نمی دانم او کیست. اگر به ساحل بروم و او آنجا نبود چه می شد؟” او گفت. “حداقل من اینقدر احمق به نظر نمی رسم.”

او را در انتظار او یافت.

آنها گفتند که سه روز بعدی را صرف وقت گذرانی، پیاده روی آرام طولانی در ساحل، شام خوردن با خانواده و جشن کریسمس کردند.

اشنایدر گفت: “وقتی دیدم او چگونه با خانواده اش ارتباط برقرار می کند… گفتم: “اوه، این دختر بسیار خوبی است.”

از آنجایی که زبان یک مانع بود، آنها در زمان قدم زدن در کنار ساحل با کشیدن نقاشی روی شن و ماسه با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند.

او می‌گوید: «وقتی نتوانستم خودم را به درستی بیان کنم، روی شن‌ها نقاشی می‌کشم و او این کار را خواهد کرد.

این زوج گفتند که این بیشتر یک چالش ارتباطی بود تا عشق در نگاه اول.

اشنایدر گفت: «کاملاً صادق بودن کمی گیج‌کننده بود، زیرا… او نمی‌توانست به‌روشنی خود را از این نظر بیان کند که آیا علاقه‌مند است با من صحبت کند یا نه».

هنگامی که آنها برای اولین بار قبل از رفتن او ایمیل و شماره تلفن رد و بدل کردند، باروتا گفت که در یادداشتی برای او نوشت: “فراموشت می کنم” و به اشتباه یک کلمه مهم را فراموش کرده است.

او فکر کرد آنچه او نوشته ممکن است به معنای واقعی کلمه درست باشد و از او پرسید که آیا منظور او این بود. خوشبختانه، او اشتباه را به موقع متوجه شد و هر دو در مورد آن خندیدند.

ایزابل باروتا و داگ اشنایدر پس از ملاقات در جمهوری دومینیکن در سال 2000 با یکدیگر ارتباط برقرار کردند. (ایزابل باروتا)

ایزابل باروتا و داگ اشنایدر کریسمس سال 2000 را در پورتو پلاتا، جمهوری دومینیکن گذراندند. (ایزابل باروتا)

در تماس بودن

باروتا در 3 ژانویه 2001 به زادگاهش Barquisimeto در 400 کیلومتری غرب کاراکاس بازگشت. همان شب او گفت که تلفن زنگ خورد. او گفت: “او بود.” او فقط داشت بررسی می کرد که آیا سالم به آنجا رسیدم یا نه.

به محض اینکه به خانه برگشت، کتاب ها و فرهنگ لغت خود را برداشت تا انگلیسی خود را بهبود بخشد. و هر بار که با تلفن صحبت می‌کنیم، یادداشت‌های کوچک و فرهنگ لغت خود را همراه داشتم.»

اشنایدر گفت که در آن سال چهار بار به ونزوئلا سفر کرد و هر بار حدود یک هفته اقامت داشت. او حتی به دلیل حملات 11 سپتامبر در ایالات متحده چهار روز دیگر در آنجا گیر افتاد

سال بعد، او به مدت شش هفته از کانادا دیدن کرد. هر دو تولدشان را جشن گرفتند که تنها دو روز با هم فاصله دارد. درست قبل از رفتن او، حدود یک سال و نیم پس از ملاقات آنها، او خواستگاری کرد و او گفت بله.

اشنایدر با اشاره به اینکه آنها مرتباً از طریق ایمیل، تلفن، پیام‌های متنی و تماس‌های ویدیویی در تماس بودند، گفت: “این یک رابطه از راه دور بود، اما نتیجه داد و سپس در ونزوئلا ازدواج کردیم.”

زمانی که آنها در 6 دسامبر 2002 در یک کلیسای کاتولیک ازدواج کردند، کشور دوران سیاسی پرتلاطمی را سپری می کرد. در تلاش برای برکناری هوگو چاوز دولت، مخالفان اعتصاب ملی را آغاز کردند که فعالیت تجاری در کشور را مختل کرد. سی ان ان در 24 دسامبر 2002 گزارش داد که بسیاری از ساکنان طبقه متوسط ​​با سبک چپ حکومتی چاوز مخالف بودند در حالی که او از حمایت قوی در میان فقرا برخوردار بود.

مراسم هم بدون مشکل پیش نرفت. باروتا گفت که کشیش کاتولیک که انگلیسی بلد بود حاضر نشد، بنابراین آنها مجبور شدند تا چند ساعت دیگر یک کشیش دیگر پیدا کنند. با این حال، کشیش جایگزین، انگلیسی صحبت نمی‌کرد، بنابراین از پسر عمویش خواست آنچه را که در طول مراسم گفته بود ترجمه کند.

آنها برای ماه عسل به جزیره مارگاریتا، یک مقصد تفریحی محبوب در ونزوئلا، همراه با همسر کانادایی اش رفتند.

ایزابل باروتا و داگ اشنایدر در سال 2002 در یک زمان سیاسی پرآشوب در ونزوئلا ازدواج کردند. (ایزابل باروتا)

ایزابل باروتا و داگ اشنایدر در 6 دسامبر 2002 در ونزوئلا ازدواج کردند. (ایزابل باروتا)

زندگی جدید در کانادا

هنگامی که اشنایدر و خانواده اش به کانادا برگشتند، او گفت که هشت ماه صبر کرده تا درخواست اقامت دائمش تایید شود. او در آگوست 2003 به کانادا نقل مکان کرد.

اشنایدر با دانستن اینکه زمستان‌های کانادا چقدر سخت می‌تواند باشد، گفت که مطمئن شد که او چکمه‌های زمستانی و یک ژاکت مناسب برای هوای -35 درجه سانتی‌گراد داشته باشد. او گفت: “اگر شما لباس مناسب کانادا را نپوشید، از آن متنفر خواهید شد.” “بنابراین من بهترین وسایل زمستانی را برای او خریدم زیرا این موضوع بسیار مهم است.”

باروتا به زودی در یک مدرسه انگلیسی رایگان برای تازه واردان شرکت کرد و هر روز این زبان را یاد گرفت.

از زمان نقل مکان به اتاوا، آنها صاحب دو پسر 18 و 13 ساله شده‌اند. آنها همچنین با هم به بیش از ده‌ها کشور سفر کرده‌اند، از جمله از اولین ملاقات‌شان تقریباً هر سال به جمهوری دومینیکن بازمی‌گردند.

باروتا گفت: “شاید حتی سرنوشت باشد، می دانید. ما در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داشتیم. قرار بود این باشد.”

او گفت: “بیست و سه سال بعد اینجا هستیم، ما توانستیم ازدواج زیبایی را برقرار کنیم و خانواده ای زیبا با دو بچه فوق العاده داریم و خوشحالیم.” “بنابراین ممکن است … فرد مناسب برای شما را ملاقات کنید.”



Source link

latest articles

explore more

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!
You have not selected any currencies to display